سلام
کتکم بزنی
هیچ نمیگویمت
اهل نفرین
و گاز زدن سیب دهانت
نخواهم بود
به تکرارم
کاری نداشته باش
دوخته پاره لباست
خواهم شد
برای هر دو دست نامرعی ات
که از ذهنم بالا میرود
هدیه و پولی نمی خواستم
همان ساده گی از پله های
دلت بالا رفتن
برای سکوت ناتمامت
یادم دادی برایم کافی ست
دادم نزنی
به همان درد همیشگی
که دوستم داشتی
برای دوزخ همیشگی
احساسم همین که
عاشق لحظه هامی
تا ابد به یادم
ماندگار خواهی ماند
یادگا ر خواهی ماند
.............
پاداشی
که
از
چشمه
پاک
چشمانت
به روی
دل
ناپاکم
ریخت
برای
حلال بودن
گوشت
کثیف
وگندیده
دلم کافی ست
...............
ایا
شاعر
مختار
به کشتن
شعر
خویش است
==============
ازشاعران ممنونم
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
بی نام | 0 | 73 | tga |