loading...
قلم
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
بی نام 0 73 tga
م شاعر گمنام بازدید : 31 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (0)

 

سلام

از خود بودن سیرم
از شراب پرم
از مرگ بی هراسم
مرا ای شب ارزوها
بخاطر خدا از جان
بخاطر حق به جای
نام حقیقت نجاتم بده
تا عاقبت ازادمرد
در راه بس خطرناک
در چاه بس امیدوار
انسان بودنم را
حیوان شدنم را
به قسمی که مرگ نام داشت
به خکمی که دادگر نام داشت
نا امید از دادگاه خدا
هیچوقت از دنیای پرفریب
ناامید از جهان نروم

م شاعر گمنام بازدید : 24 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (0)
سلام


امدم
اه با دلگیری
اه با نفهمی
امدم
تا دستگیری کنم
دل کتک خورده ام
دل نازنینم
لب نازکم
تا بگویم دنیا خیلی بی رحمه
تا بگویم جهان خیلی بی رحمه
مگه نه مگه نه مگه نه
امدم با بدبختی
نیامدم با خوشبختی
که بگویمت
که نگویمت
به همین ساده گی
دوستم داری
دوستم نداری
با این همه نیومدن
با این همه اومدن
باز همه چشم بسته
باز هم دل نبسته
بگی که باز دوست دارم
نگی که باز دوست دارم
مگه نه مگه مه مگه نه
م شاعر گمنام بازدید : 26 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (0)

 

سلام
گله هایم را
بی چوپان
می چرایم

=========
در ذهن
پریشانم
طفلی ست
که کودکی ام را
روی دل نازکش
لا لایی می دهد

===========
به روزی
گریستم
که مرا
خنداند

.............................
از ابنکه باز مرا خواندید ودعوتم کردید
از همگی تان ممنونم
م شاعر گمنام بازدید : 30 شنبه 30 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

دادم را برای

خودم نمی گذارم

زمین طاقطش کم است

اسمان صیرش زیاد

دلم را برای

ماندن نمی گذارم

فردا که هیچ

امروز که هیچ

هیچوقت اینجا نمی مانم

برای ماندنی که نمیداند

ابنجا کجاست

تا این همه جهان هست

تا این همه دنیا هست

دیگربرای نماندنی که می داند

اینجا و انجا ها کجاست

هیچوقت نمی ما نم

م شاعر گمنام بازدید : 28 شنبه 30 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

سلام

مقبره ام کنار خودم خوابیده است

هر روز از خواب بیدارم میکند

بعضی وقتها برایم لا لایی می خواند

شاید باور نکنی

وقتی حالم خوب نباشد

پستانک پلاستیکی در دهانم می گذارد

============

ذلم درد میکند

تصویرپژمرده ام

کسل اواز می خواند

================

روحم

بی وجدان بودنم را

جلوی

کیک تولد

چشن گرفت

وووووووووووووو

برای همبشه چلوی مرگم خنده کردم

ممنونم

م شاعر گمنام بازدید : 32 شنبه 30 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

سلام

غوغایی در کار نیود

صبح اول صبح

نکبتی دهان نشسته

لب یو کرده

طقار ازدهان پریده

با این همه ادعا

کارش به جایی رسید

همه را به دم تیغ

همه را به دم جیغ

به باد هوا

به باد هوار

همگی مان را

به نخ سبیلی

بی ارزش در شبی

دم پا نکرده

به قرص نانی کوچک

دلمان را فروخت

جدمان را فروخت

وای براین همه اتفاق از وجدان

نگذشت همه را با همگی فروخت

م شاعر گمنام بازدید : 42 دوشنبه 04 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

سلام




در کنج

بی علامت

گوشواره جهان

را در پیامکی گمشده

پنهان کردم

تا خطایم مداد بی نکی باشد

برای نوشتن همه

حرفهایم


........................

ار کرانه

وجود

تا تکلیف

عشق

لبی هوار

کردم

برای

نشانی

پلاک

بی نشانم


.......................


درد

نگفتن

همیشه ای

ناتمام

دارد


==================

ازاین همه محبت خوشحالم

ممنونم



تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 6
  • بازدید کلی : 1,117
  • کدهای اختصاصی